ایت وبلاگ مخصوص دانش آموزان کلاس 6/2 هست
تاریخ : چهار شنبه 26 آذر 1393
نویسنده : شایان *****میثاق

پرسش های متن

    1- کا ر صفوان چه بود ؟

    کار صفوان کرايه دادن شتر به مسافران بود

    2- امام کاظم در زمان کدام پادشاه زندگی می کرد ؟

    هارون

    3- هارون برای چه امری از صفوان شتر کرایه کرد ؟

    هارون می خواست به همراه گروهی از درباريانش به سفر حج برود. کسی را نزد صفوان فرستاد و تعداد زيادی از شتران او را کرايه کرد

    4- امام کاظم در مورد ستمگران چه فرمود ؟

    هر کس زنده ماندن ستمگران را دوست بدارد، از آنان است و در آتش دوزخ جای خواهد داشت.

    5- صفان برای اینکه با هارون مخالفت کند چه کرد ؟

    صفان برای رهايی از کمک به ستمگر، همه ی شترانش را فروخت و به هارون کرايه نداد.

    6- خداوند در قرآن درباره رفتار ما بایکدیگر وهمین طور با پیامبر و خانواده اش چه فر موده ؟

    به يک ديگر محبّت بورزيم و انسان های با ايمان و نيکوکار را دوست بداريم. هم چنين از کسانی که با دين خدا و پيامبر

    او و اهل بيتش عليهم السّلام دشمنی می ورزند، دوری کنيم و راه خود را از آن ها جدا نماييم.

    7- خدا در قرآن درباره رابطه حضرت محمد و یارانش بایکدیگر وکفار چه فر موده است ؟

    محمّد رسول خدا و يارانش، در برابر دشمنان کافر، سرسخت و استوار، و با يک ديگر مهربان و نيک رفتارند

    8- تولی و تبری به چه معنا است ؟

    يکی از وظايف دينی ما مسلمانان «تَبرّی» و « تَولّی » است. يعنی بايد مؤمنان را که دوستان خدا هستند،

    دوست بداريم و در مقابل، کافران ستمکار را که دشمنان خدا هستند، دشمن بداريم و از آن ها بيزاری بجوييم

    9- حضرت ابراهیم تولی و تبری خود را چگونه نشان داد ؟

    حضرت ابراهيم (عليه السّلام) وقتی فهميد سرپرست او بت پرست است و حاضر نيست دست از کار خود بردارد، از او بيزاری جست.

    10- روز سیزده آبان چه روزی است ؟

    روز ملّی مبارزه با استکبار

    11- در روز سیزده آبان ما چه می کنیم ؟

    در اين روز همه ی مردم، به ويژه دانش آموزان و دانشجويان، با شعارهايی مانند((مرگ بر آمريکا و اسرائیل ))

    بيزاری خود را از دولت های زورگو و ستمگر اعلام می کنند.


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: هدیه های آسمان , ,
تاریخ : چهار شنبه 26 آذر 1393
نویسنده : شایان *****میثاق

درس سوم : جهان دیگر

 

    پرسش های متن

    1- قرآن کریم درباره مرگ و رابطه آن بازندگی چه نظری دارد ؟

    قرآن کريم، مرگ را پايان زندگی نمی داند. از نظر قرآن، ما پس از مرگ پا به جهان جديدی می گذاريم

    که خيلی بزرگ تر و شگفت انگيزتر از اين جهان است. زندگی اصلی ما در آن جهان خواهد بود.

    2- محدوده زندگی در دنیا وآخرت چگونه است ؟

    زندگی دنيا، محدود است و روزی به پايان می رسد؛ امّا زندگی در جهان آخرت، دائمی و هميشگی است

    3- مردم در دنیا برای چه کاری فرصت دارند ؟

    مردم در اين دنيا فرصت دارند تا آخرت خود را آباد کنند. کسانی که ايمان بياورند وکارهای نيک انجام دهند،

    برای هميشه در بهشت خواهند بود و کافران و مجرمان، به آتش جهنم گرفتار خواهند شد.

    4- خدا در قرآن در پاسخ مردی که از پیامبر پرسید (( ای محمد آیا پس از آن که مُرديم و به يک مُشت استخوان تبديل شديم، دوباره زنده می شويم)) چه فر موده است ؟

    او گفت: چه کسی استخوان های پوسيده را زنده می کند؟!

    بگو همان کسی که آن ها را در آغاز آفريده است.

    5- خدا در قران به کسانی که به قیامت وزنده شدن مرده ها شک دارند چه فرموده است ؟

    آيا آفرينش دوباره ی شما (در قيامت)، دشوارتر است يا آفريدن آسمان که خدا آن را برپا کرده است؟


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: هدیه های آسمان , ,
تاریخ : چهار شنبه 26 آذر 1393
نویسنده : شایان *****میثاق

درس دوّم : تنها تورا می پرستیم

 

پرسش های متن 1- مشرکان برای جلو گیری از پیشرفت اسلام چه کردند ؟آن ها برای جلوگيری از پيشرفت اسلام سخت ترین آزار ها شکنجه ها را به پیروان حضرت محمد وارد کردند 2- بزرگان قریش چرا جلسه ی مشورتی تشکیل دادند ؟تا راهی برای جلوگیری از پیش رفت اسلام پیدا کنند 3- سران قریش برای جلوگیری از پیش رفت اسلام چه پیشنهادی به پیامبر دادند ؟آنها به حضرت محمّد گفتند ما حاضريم از آيين تو پيروی کنيم، به شرط آن که تو هم از آيين ما پيروی کنی. در اين صورت تو هم جزء بزرگان قريش می شوی و از همه ی مقامات و امتيازات ما برخوردار می گردی. يک سال تو خدايان ما را بپرست و سال بعد ما خدای تو را می پرستيم.4- جواب پیامبر در برابر پیش نهاد سران قریش چه بود ؟پامبر در جواب آنها گفت : پناه بر خدا که بخواهم چيزی را همتای او قرار دهم5- در چه موقعی سوره کافرون بر حضرت محمد ( ص) نازل شد ؟بعد از پیشنهاد سران قریش به پیامبر و جواب منفی پیامبر به آنها سوره کافرون بر پيامبر نازل شد. رسول خدا (صلّی الله عليه و آله) به مسجدالحرام رفت، بر بلندی ايستاد و آيات آن را برای بزرگان قريش خواند6- خداوند در قرآن حضرت ابراهیم را چه نامیده است ؟خدا در قرآن، او را پدر مؤمنان و خداپرستان ناميده است 7- حضرت ابراهیم به قوم خود برای نپرستیدن بتها چه می گفت ؟پرستيدن اين بت های بی جان چه سودی برای شما دارد؟ آيا عاقلانه است که شما خودتان بت هايی بسازيد و بعد در برابر ساخته های دست خود، به سجده بيفتید8- وقتی مردم شهر برای جشن سالیانه به بیرون شهر رفتند حضرت ابراهیم برای چه به بتخانه رفت ؟حضرت ابراهیم که می خواست ضعف و ناتوانی بت ها را به مردم نشان دهد، تبر خود را برداشت و با گام های استوار به سوی بتکده ی شهر رفت.

 

 


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: هدیه های آسمان , ,
تاریخ : یک شنبه 23 آذر 1393
نویسنده : شایان *****میثاق

امام حسین(ع)بیشتر از آب تشنه لبیک بود.اما افسوس که به جای افکارش زخمهای

تنش را نشانمان دادند.وبزرگترین درد اورا بی آبی معرفی کردند.(دکترشریعتی)

.......................................................

امام حسین (ع)به همگان اموخت که نه به  زمان خاصی تعلق دارد ونه به زبان خاصی ونه به مکان خاص

دشمن او تنها عبیدالله ویزید نیستند. کشنده ات حسین جان تنها شمر وعمر سعد نیست انها در برابر تو

کوچکند.تو به زمان ثابت کرده ای که ذلت معانی متفاوتی دارد. خضوع وتسلیم دربرابر نفس وهوا وهوس

نوعی ذلت است که ارمغان ان خواری است.ثابت کردی که انچه مهم است ایستادگی دربرابر مشکلات

وگفتن کلمه حق است گرچه بهایش جان وتن وخانه وکاشانه وعیال است.ثابت کردی که جهل نوعی ذلت

است.هرجا مظلومی وفغان اسیری است به حسینیان نیاز است.ای پیشوای ازاد مردان افرین بردامانی که

در آن پرورش یافتی.ای ستاره درخشانی که تاریخ بشر را نورانی نموده ای.گذشتگان فبل از تولدت اروزی

دیدنت داشتند.معاصرانت آرزو داشتند یک مورد از افتخارات تورا داشته باشند .وایندگان همواره سرمشق

زندگیشان هستی


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: هدیه های آسمان , ,
تاریخ : شنبه 22 آذر 1393
نویسنده : شایان *****میثاق

Navigate to... تبلیغات در آسمونی   خرید کارت شارژ حمایت مالی ارسال مطلب درخواست مطلب تماس با ماامروز: شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳

 

Navigate to... خانه عکس– عکس های هنرمندان– تصاویر پس زمینه– خوراکی ها– عکس های حیوانات– عکس های دیدنی– عکس طبیعت و مناظر– عکس طراحی و هنر– عکس های عاشقانه– عکس های ایران– عکس های ورزشی– عکس های کودکان– عکس های ماشین– کارت پستال طنز– متن خنده دار– عکس خنده دار– داستان طنز– شعر طنز– سرگرمی– ضرب المثل– معما و تست هوش– کاریکاتور– بازی آنلاین فلش زندگی– آداب زندگی– آشپزی–– خوراک ساده – پیش غذا–– خوراک ماکارونی–– خوراک مرغ و پرنده–– خورش ها–– دانستنی آشپزی–– دسر و مربا–– سالاد–– ساندویچ و پیتزا–– سفره آرایی–– سوپ و آش–– غذاهای دریایی–– غذاهای کودکان–– غذاهای گوشتی–– غذاهای گیاهی–– فرآورده های لبنی–– میوه آرایی–– نان و شیرینی–– نوشیدنی ها–– پلو و برنج– آرایش و زیبایی– مد و لباس– خانه‎ داری– دکوراسیون– بافتنی و خیاطی– همسرداری– فرزندداری– پرورش گل و گیاه علم– جانوران– فرا گیتی و ماورای طبیعت– نجوم– دانستنی– زمین و محیط زیست– علم رباتیک– شیمی و فیزیک– نانوتکنولوژی– اختراعات و کشفیات سلامت– تغذیه– تناسب اندام– پوست و مو– سلامت روان– خواص خوراکی و میوه ها– دهان و دندان– طب سنتی و داروهای گیاهی– پزشکی و درمان– آشنایی با داروها دین– بزرگان دینی– راز و نیاز– دعا و مناجات– اخلاق– اسلام– دین پژوهی و ادیان– سرزمین های مقدس– نماز– قرآن کریم خبر– اخبار اجتماعی و حوادث– اخبار اقتصادی– اخبار سلامت و پزشکی– اخبار سیاسی– اخبار علمی و فناوری– اخبار فرهنگی و هنری– اخبار ورزشی ورزش– اخبار ورزشی– بیوگرافی ورزشکاران– نکات ورزشی– عکس های ورزشی– ورزش فوتبال– ورزش والیبال– سایر ورزش ها هنر– بیوگرافی– فیلم و سینما– هنر دستی– موسیقی– نقاشی– عکاسی– هنرشناسی فرهنگ– سخنان بزرگان– شعر– داستان کوتاه– آداب و رسوم– ایران باستان– رشته تحصیلی– فرهنگ نام و نام گزینی فناوری– ترفندها و آموزش– اینترنت– موبایل– فناوری اطلاعات– تبلت– تلویزیون– لپ تاپ– ماهواره اقتصاد– اخبار اقتصادی– اقتصاد در زندگی– بازاریابی و تبلیغات– بانک– بورس– بیمه– تجارت– پول و سرمایه– کار و کارآفرینی– علوم اقتصادی صنعت– صنایع انرژی– صنایع تولیدی و تاسیسات– صنایع حمل و نقل– صنایع ساختمان سازی– صنایع معدن– صنایع کشاورزی و دامداری– صنایع خودروبزرگان دینی,زندگینامه بزرگان دین,بزرگان اسلام,علما,شهدا

 

زندگینامه حضرت موسی (ع)

 

   تولد حضرت موسیهمزمان با تولّد حضرت موسى(علیه السلام)دو طایفه ى بزرگ “قِبْطیان” و “سبطیها” در مصر زندگى مى کردند، فراعنه که بر مصر فرمانروایى داشتند قبطى بودند اما سبطیها از دودمان حضرت یعقوب(علیه السلام)بودند و بنى اسرائیل، نام داشتند. زادگاه قدیمى و نخستین بنى اسرائیل “کنعان” بود، لیکن پس از آن که از میان این قوم، حضرت یوسف(علیه السلام)به مقام بزرگ مصر رسید; آنان نیز از کنعان به مصر آمدندو در آنجا ساکن شدند، تعداد آنان در آغاز چندان بسیار نبود، اما به تدریج فراوان و فراوانتر شد تا جاییکه براى خود قومى پرجمعیت شدند و عزت یافتند.‏اینان، عزّت و شکوه خود را با مرگ حضرت یوسف(علیه السلام)و نیز با نافرمانیهاى نارواى خویش، از کف دادند و چنان شدند که قبطیها بر آنان حاکم شدند و آنان را استثمار کردند و به کارهاى دشوار و سنگین واداشتند و از هیچ ظلم و زوری خودداری نکردند. سلطان مصر که “فرعون” لقب داشت و قبطى بود، پنجه در خون سبطیان فرو برده بود، و چنان قدرتى داشت که مبارزه با او، در خیال نیز نمى گنجید. از فرط خودخواهى، خویشتن را “خدا” مى خواند و مردم را به پرستش خود وبه شرک وبت پرستی می کشانید.   داستان فرعون و حضرت موسیفرعون، ازین نکته غافل بود که خدا مردم را از فروغ هدایت دور نگه نمى دارد و نمى دانست که سنت دیرین خداوند چنان بوده که همواره با برانگیختن پیامبران، مردم را از جهل ظلم و ستم نجات مى داده است، و احتمال نمى داد که “دستى از غیب برون آید وکاری بکند.پیشگویى، به فرعون خبر دادند بزودى فرزندى از بنى اسرائیل به دنیا خواهد آمد که براى سلطنت او خطرناک خواهد بود فرعون در خشم شد و بى درنگ فرمان داد تا سر همه ى پسران بنى اسرائیل را از تن جدا کنند و چنان کنند که از آنان فرزندى باقى نماند.‏با اینهمه حضرت موسى(علیه السلام) به دنیا آمد.‏چون بیم خطر مى رفت، مادرش با همه ى مهرى که به او داشت، به الهام خداوند، نوزاد دلبند خویش را در جعبه اى نهاد و آن را به امواج رود نیل سپرد تا آب جعبه را همراه خویش ببرد.‏فرعون و همسرش، در جایگاه خویش برکناره ى نیل به تماشاى رود سرگرم بودند، که ناگهان جعبه را دیدند، با نوازدى، که در آن جعبه بر سر امواج ناآرام، آرام خفته بود، همسر فرعون وقتى آن صورت پاک کوچک را دید، دلش راضى نشد که آن را دوباره به رود بسپارد احساس کرد او را دوست دارد، مهرش را به دل گرفت، از فرعون درخواست کرد تا اجازه دهد که او را در کاخ نگه دارند و همچون فرزند خویش تصور کنند. فرعون نیز راضى شد، بدین امید که این فرزند خوانده روزى بکارش آید و برایش نفعى داشته باشد.‏طفل شیرخوار، پستان هیچ دایه اى را به دهان نگرفت و این خود مشکلى شده بود، سرانجام چنان که مادر حضرت موسى(علیه السلام)، که پستان هاى پر از شیرش، حضرت موسى را مى طلبید.به شغل دایگى به دربار فرعون راه یافت و حضرت موسى را در آغوش گرفت و شیر داد.‏چه شگفت انگیز است!‏فرعون، دشمن یگانه ى خویش را در دامن خویش مى پرورد!‏    حضرت موسی در قصر فرعون بدینگونه حضرت موسى(علیه السلام)، بزرگ شد و رشد یافت، و خداى او، او را از علم و حکمت بهرهور ساخت، آنچنان شد که در دستگاه بیدادگرى فرعون، همه ى ظلم ها و ستم ها را مى دید، اما نه تنها ظلم نمى کرد، بلکه از ظلم رنج مى برد و در پى راه چاره بود.روزى در راه خویش یکى از فرعونیان را دید که با یکى از بنى اسرائیل گلاویز شده و او را آزار مى دهد. اسرائیلى چون حضرت موسى را دید او را به یارى خود خواند، حضرت موسى(علیه السلام) جلو رفت و مشت محکمى به آن فرعونى زد و اتفاقاً در اثر مشت او آن شخص جان سپرد.‏حضرت موسى(علیه السلام) از آنجا دور شد و روز بعد باز همان شخص دیروزى را دید که با فرعونى دیگرى گلاویز است. و او باز از حضرت موسى(علیه السلام)یارى خواست، موسى با ناراحتى به او گفت:‏تو شخص گمراهى هستى،و جلو رفت که او را کنار بزند. اسرائیلى به گمان آن که موسى مى خواهد او را بکشد فریاد زد:‏آیا مى خواهى مرا هم مثل همان مرد دیروز بکشى.‏پس از این حادثه موسى با نگرانى مراقب خود بود ولى براى فرعونیان معلوم شده بود که قاتل آن فرعونى کسى جز موسى نیست، از این رو فرعون براى قتل حضرت موسى(علیه السلام)به مشورت پرداخت.‏مأموران در تعقیب حضرت موسى بودند. و موسى با ترس و نگرانى به سر مى برد که خداپرستى خیراندیش، او را آگاه ساخت و گفت: هر چه زودتر از این شهر خارج شو زیرا که فرعونیان براى کشتن تو به مشورت پرداخته اند.‏حضرت موسى (علیه السلام)، با ناراحتى از مصر بیرون آمد و به سوى مدین رهسپار شد در حالى که براى نجات از دست ستمگران از خدا یارى مى طلبید:‏ ((رب نجنی من القوم الظالمین))(پروردگارا مرا از دست ستمگران نجات ده)   حضرت موسی در شهد مدینسرانجام موسى به شهر مدین رسید و براى استراحت در کنار چاه آبى توقف کرد. در اطراف چاه، مردم بسیارى را دید که حیوانات خود را آب مى دهند. و کمى دورتر از انبوه مردم دو زن را دید که با گوسفند های خود منتظر ایستاده اند،حضرت موسى براى یارى آنان پیش رفت و سبب انتظارشان را جویا شد. آنان گفتند:‏پدر ما پیرمردى سالخورده است و ماناچاریم خودمان گوسفندها را آب دهیم و اکنون منتظریم اطراف چاه خلوت شود تا بتوانیم گوسفندان را سیراب کنیم.‏حضرت موسى(علیه السلام) جلو رفت و گوسفندها را آب داد و آنهابه خانه بازگشتند. و موسى(علیه السلام)که سخت خسته و گرسنه بود وتوشه اى همراه نداشت در سایه اى نشست و از خدا خواست که گرسنگى او را برطرف سازد:((رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر))طولى نکشید که یکى از آن دو دختر در حالى که با شرم قدم برمى داشت بازگشت و به موسى(علیه السلام)گفت: پدرم شما را مى خواند تا اجرت کارتان را بدهد.پدر دختران، حضرت شعیب (علیه السلام)پیامبر راستین خدا بود.حضرت موسى برخاست و همراه دختر به راه افتاد. در راه از دختر خواست که جلوتر از او راه برود و گفت مرا از پشت سر راهنمایى کن، زیرا من از خاندانى هستم (خاندان انبیا) که به اندام زنان از پشت سر هم نگاه نمی کنند.و بدین ترتیب نزد شعیب (علیه السلام)آمد و داستان خویش را براى او نقل کرد و شعیب(علیه السلام)او را دلدارى داد و گفت: هراسى نداشته باش، دیگر از چنگ ستمگران نجات یافته اى.‏همان دختر که به دنبال حضرت موسى(علیه السلام)رفته بود به حضرت شعیب(علیه السلام)گفت: این پدر این مرد را استخدام کن که او هم قوى و نیرومند و هم امین و درستکار است.‏حضرت شعیب (علیه السلام)که از امانت و پاکدامنى حضرت موسى(علیه السلام) با خبر شد یکى از آن دو دختر را به همسرى حضرت موسى(علیه السلام) درآورد و موسى(علیه السلام)طبق قرارى که با شعیب بست ده سال به چوپانى و گله دارى براى اومشغول بود.‏پس از پایان ده سال، حضرت موسى(علیه السلام)با خانواده اش به طرف مصر حرکت کرد.   پیامبری حضرت موسیدر راه در شبى تاریک و سرد، راه را گم کردند. همه جا تاریک بود و راه از بى راهه شناخته نمى شد و حضرت موسى(علیه السلام) و خانواده اش سرگردان مانده بودند، ناگاه، چشم حضرت موسى(علیه السلام)به آتشى افتاد. بى درنگ، به همسرش گفت: تو اینجابمان، تا من به طرف آتش بروم، شاید در آنجا کسى را – راهنمایى را – بیابم، یا از آن آتش، شعله اى برگیرم و به اینجا بیاورم. و شتابان سوى آتش براه افتاد و چون به آن رسید از جانب درختی این صدا برخاست:((یا موسی انی انا الله رب العالمین))(اى موسى منم خداى یکتا، پروردگار عالمیان)من تو را به پیامبرى برگزیدم، پس به آنچه به تو وحى مى شودگوش کن.منم خدای یکتا وجز من خدایی نیست تنها مرا عبادت کن و نماز را به پا دار تا به یاد من باشى.‏رستاخیز بى تردید خواهد آمد… تا هرکس به جزاى کارهاى خویش برسد.‏حضرت موسى(علیه السلام)،چوبدستى در کف داشت، که هم آن را به جاى عصا به کار مى برد و هم با کمک آن، براى گوسفندان خویش، از شاخه ها،برگ می چید ومی ریخت.در آن وحى به او فرمان داده شده که عصاى خود را به زمین اندازد و حضرت موسى نیز آنرا به زمین انداخت چوب دست در دم اژدهاى توفنده شد، حضرت موسى(علیه السلام)ترسید وگریخت. از ترس سر خود را نیز بر نمى گرداند. ندا آمد که برگرد. نترس و آسوده باش، قلبش آرام یافت و بازگشت و به فرمان خدا دست برد و اژدها را گرفت و آن به خواست خدا دگربار تبدیل به عصا گردیدبازبه او گفته شد که دست خود را به گریبان خویش بر و بیرون آر، چون چنین کرد درست خود را درخشنده دید، نورى سپیدفام، نه آن چنان، که چشم را آزار دهد، از دست او مى تراوید.این ها معجزات حضرت موسى(علیه السلام)بود، خداوند این نشانه ها را با او همراه کرده بود تا فرعون و فرعونیان در پیامبرى او تردیدى نداشته باشند، این قدرت ها به او اعطا شده بود تا نپندارند که او از پیش خود ادعای نبوت می کند.    آغاز رسالت حضرت موسیآنگاه خداوند به او فرمان داد تا به جانب فرعون رو کند، رسالت اوآغاز شده بود. حضرت موسى(علیه السلام)نخست با گفتارى خوش، فرعون را از نبوّت خود آگاه کرد و او را به پرستش خداى یگانه، دعوت نمود و از او پرسید آیا میل دارى که روحى شایسته و پاکیزه داشته باشى، مى خواهى که من ترا به پروردگارت رهنمون باشم؟ فرعون از او پرسید: خداى تو کیست؟حضرت موسى(علیه السلام) گفت خداى من، کسى است که آسمان و زمین را آفریده، اوست آنکه همه چیز را آفریده،فرعون از این پاسخ برافروخت، رو به حضرت موسى(علیه السلام)کرد و گفت: من به جز خود، خداى دیگرى براى شما سراغ ندارم، و تو موسى اگر مرا نپرستى مجازات خواهى شد.‏حضرت موسى(علیه السلام) پاسخ داد: که اگر من از جانب خداى خویش براى تو، نشانه اى بیاورم چه خواهى گفت؟‏فرعون پرسید که کو؟ کجاست نشانه ات؟ بیاور اگر راست مى گویى!‏حضرت موسى(علیه السلام) همان عصا را انداخت، چوبدستى، اژدها شد دست خود را در گریبان برد و بازآورد و آن نور پاک و سپیدگون را برابر چشمان فرعون نگاه داشت، فرعون در شگفت شد، از یکسو حضرت موسى بود و خداى حضرت موسى، و نشانه هاى او، و از سوى دیگر فرمانروایى و سلطنت و یکه تازى او بر مصر و مصریان بود،   خودخواهى فرعون او را از تسلیم به حضرت موسى(علیه السلام)، باز مى داشت.  امّا در برابر این نشانه ها سخت درمانده بود، با خود گفت: چطور است او را ساحر و جادوگر بنامم؟با این خیال به طرفداران حیرت زده ى خویش گفت: اینک این ساحرى است که مى خواهد شما را از دیارتان بیرون کند و خود جاى گزین شما گردد، چه مى گویید؟گفتند او را نگاهدار و ساحران را دعوت کن تا بر او غالب شوند، سحرش را بازشناسند و رسوایش کنند. فرعون پذیرفت، به دستور او همه ى جادوگران کهن که سر آمد روزگار خود بودند، گرد آمدند، در آن اجتماع بزرگ فرعون به ساحران وعده داد که اگر بر موسى چیره شوید، پیش من همه پاداش خواهید داشت.بااین خیال خام که حضرت موسى(علیه السلام) را خوار و و زار خواهند کرد و نزد فرعون، رتبه ى بالاتر خواهند یافت، چوب ها و ریسمان هاى خویش را به زمین افکندند، با سحرى که کرده بودند آن چوبها و ریسمانها، به چشم مردم که شاهد این زورآزمایى بودند، مارهایى مى نمودند که گویى راه مى رفتند، دهان مردم از تعجّب باز مانده بود، اما حضرت موسى(علیه السلام)با خدا بود و بهتر از آن، خدا با حضرت موسى(علیه السلام)بود، نوبت او رسید. همان چوبدست ساده ى خود را به جانب انبوه افسون و جادوى جادوگران فرعون افکند، همه دیدند که آن چوبدست. اژدهایى سهمگین شد، چرخى خورد و همه ى ساخته هاى ساحران را بلعید، آنچنانکه گفتى هرگز چیزى بر جاى نبوده است بیش از همه و پیش از همه، این ساحران بودند که به حضرت موسى(علیه السلام)ایمان آوردند، همه یکدل و یکصدا گفتند: ما به پروردگار جهانیانکه خداى حضرت موسى و هارون است ایمان داریم، به سجده افتادند و از آنچه کرده بودند عذر خواستند.‏خشم فرعون، فراوانتر شد، آنان راتهدید کرد، اما آنان که بهتر از همه تفاوت سحر و معجزه را مى دانستند، به خوبى دریافته بودند که حضرت موسى(علیه السلام)ساحر نیست و قدرت او، قدرتى خدایى است، بدین سبب از تهدید فرعون نهراسیدند. فرعون به آنان گفت به چه جرأت بى اجازه ى من به خداى موسى ایمان آوردید، من دست و پایتان را مى برم، من شما را برشاخه هاى نخل به دار مى آویزم، بیچاره مى پنداشت که مردم در اعتقاد خویش نیز مى باید از او کسب اجازه کنند! ساحران گفتند: ما، ترا به خدایى که ما را آفریده است ترجیح نخواهیم داد، ما به خداى خویش باز مى گردیم، ما چون نخستین گروه نخستینى هستیم که به موسى ایمان آوردیم، از خداى خود امید آمرزش داریم. تو، آنچه مى خواهى انجام ده، که ما به خوبى مى دانیم که این دنیا،دوامی نخواهد داشت.اما این سخن هاى گرم، در دل سرد فرعون و فرعونیان بى اثر بود، آنان فریفته ى جاه و جلوه ى قدرت خویش بودند.‏آنان بنى اسرائیل را اسیر کرده بودند، زنان را که از آنان بیم خطرى نمى رفت، زنده نگه مى داشتند و به کار مى گماردند و پسران و جوانان آن قوم را مى کشتند، خداوند بارها زبونى فرعونیان را آشکار کرد، خوارشان ساخت تا عبرت گیرند. هر زمان که بلایى مى آمد، با حضرت موسى(علیه السلام)پیمان مى بستند که اگر خداوند بلا را بردارد ما به او ایمان خواهیم آورد و چون بلا برطرف مى شد پیمان خویش را از یاد مى بردند و دوباره ظلم مى کردند.‏فرعون به قوم خویش مى گفت: بگذارید، من موسى را بکشم، مى ترسم دین شما را از شما بگیرد، و بیم آن دارم که او در این سرزمین آشوبى به پا کند و فتنه اى برانگیزد!‏حضرت موسى(علیه السلام)مى گفت: من از هر طغیان گرى که به رستاخیز ایمان ندارد، به خدا پناه مى برم.‏در این گیرودار، مردى پیدا شد، مردى که ایمان خود را تا آنزمان، پنهان کرده بود، رو به مردم غفلت زده کرد و صدا درداد که آیا مى خواهید کسى را که مى گوید خدا پروردگار من است بکشید؟ آیا نشانه هاى خدا را که با خود همراه دارد نمى بینید؟فرعون اعلام کرده :آنچه گفته ام همانست دگرباره آن مؤمن یگانه، مردم را هشدار داد که من از آن مى ترسم که شما نیز سرنوشتى همچون سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود پیدا کنید، من مى ترسم که شما خود را به دوزخ و آتش گرفتار سازید و هیچ کس نتواندشما را از عذاب خدایتان نجات بخشد،فرعون، بى اعتنا به هشدار آن مرد، در فکر کار خویش بود و به هامان که وزیرش بود به ریشخند گفت: براى من برج بلندى بساز تا از فراز آن به راههاى آسمان آگاه شوم،شاید به خدای موسی دست یابم. آن مرد، که به خدا ایمان محکمى داشت همچنان سخن هاى خویش را تکرار مى کرد.‏مى گفت: مرا پیروى کنید، من شما را به راه راست رهنمون خواهم کرد.اى قوم من، این زندگانى دنیا، ناپایدار است، بدان مغرور نباشید.‏آخرت، همیشگى است، آخرت جاودان است.‏همه کرده هاى انسان در آنجا بررسى خواهد شد، بدکار کیفر خواهد دید و نیکوکار پاداش خواهد گرفت. پاداش نیکى ها، بهشت جاویدان است.‏  ای مردم:من شما را به نجات مى خوانم، شما چرا مرا به آتش دعوت مى کنید.‏شما از من مى خواهید که به خداى بى همتا کافر شوم و دیگرى را با او شریک بدانم اما من شما را به سوى خداوندى مى خوانم که به حقیقت بخشنده و صاحب عزّت است. خدایى که بازگشت همه ى ما به سوى اوست.‏همه ى آنان که حق را مى بینند و مى فهمند، امّا به آن تسلیم نمی شوند در آتش خواهند بوددیرى نخواهد گذشت که آنچه را که می گویم خواهید دید.  فرعون و فرعون پرستان، به این سخن ها، از راه خویش باز نمى گشتند، خدا آن مؤمن دلیر را در پناه خویش گرفت و فرعونیان را گرفتار بلا کرد.سرانجام، چنان شد که خدا به موسى(علیه السلام) فرمان داد که: آن توده هاى ستمدیده را شبانه از مصر بیرون برد. حضرت موسى(علیه السلام)، بنى اسرائیل را در تاریکى به راه انداخت، آنان رو به دریاى احمر کوچ مى کردند، در دلشان ترس این بود تا مبادا فرعون باقواى خویش آنان را دنبال کند و چنین نیز شد،فرعون با سپاه خویش به تعقیب حضرت موسى(علیه السلام)پرداخت. وقتى بنى اسرائیل آن سپاه عظیم را دیدند و به تشویش افتادند، چاره اى پیدا نبود، در یک سو دریا بود، کران تا کران آب، و در سوى دیگر فرعون بود با لشکر انبوه خویش، موسى به خدا پناه برد، به او وحى شد که عصاى خود را به دریا زن و از آب بگذر، باز هم، همان عصا مظهر قدرت خداوندى شد، حضرت موسى(علیه السلام) چوبدست خود را به آب کوفت، در دم، راهى خشک و هموار باز شد، بنى اسرائیل به دنبال موسى(علیه السلام)در آن راه، پاگذاشتند آب از دو سوى راه، همچون دو دیوار پشته بر پشته سوار بود و نمى ریخت، بنى اسرائیل از آب گذشتند، و فرعون با سپاه خویش در رسید، در فکر بود که چکار باید کرد، آیا بازگردد، یا دل به دریا زند، در پیش روى خویش، مى دید که حضرت موسى(علیه السلام) و قومش، چگونه به دریا پانهادند و به سلامت از آن گذشته اند، امّا به این نشانه ى آشکار خداوندى، ایمان نمى آورد، به سپاه خود فرمان داد که بگونه ى قوم موسى، از آب بگذرند، همه اطاعت کردند و به دریا در آمدند، مى تاختند تا به حضرت موسى(علیه السلام)و مردم او دست یابند; از باده ى غرور سرمت بودند، ناگهان دیواره ها به هم برآمد، آن راه، چاه شد، آب از همه سو آنان را فرا گرفت، فرعون که خود را بیچاره دید، ایمان آورد، اما دیر بود، همه غریق دریا شدند، همه نابود شدند و از یادها رفتند. قرآن، حال آخرین لحظات فرعون را به دقت بیان می کند،می گوید:  “وقتى فرعون در غرقاب غوطه ور شد، گفت: باور کردم که خدایى نیست مگر آن خدا که بنى اسرائیل به او ایمان دارند، من تسلیمم، (پاسخ شنید که:) آیا اکنون؟! در حالى که تا این دم عصیان و طغیان داشتى و فساد برپا مى کردى، پس امروز ما جسد تو را از آب بیرون خواهیم کشیدتا براى دیگران که پس از تو مى آیند عبرت باشى که مردم بسیارى از نشانه هاى ما، غافلند.‏بنى اسرائیل، بدینگونه از دریا گذشتند.‏اگر حضرت موسى(علیه السلام) از فرعون و ظلم او آسوده خاطر گشته بود اینک گرفتارى بزرگ او، جهل و بهانه جویى خود بنى اسرائیل بود. در آنسوى دریا به ملتى رسیدند، که بت مى پرستیدند بنى اسرائیل از حضرت موسى(علیه السلام) خواستند تا او براى آنان نیز بتى بسازد تا آنان چیزى حتى در بت پرستى هم، از دیگران کم نداشته باشند، حضرت موسى(علیه السلام)از این موضوع دلتنگ شد و فرمود: چه جاهل و نادانید، آیا انتظار دارید من خداى دیگرى، به جزآنکه شما را از چنگال فرعون رهایى بخشید بجویم؟خدا حضرت موسى(علیه السلام) رادعوت کرد تا سى شب دور از مردم به نیایش او بپردازد، حضرت موسى(علیه السلام)به جاى خویش، حضرت هارون(علیه السلام) برادر خود را براى بنى اسرائیل برگماشت و به او براى اداره ى این قوم سفارش نمود، پس از سى شب، به فرمان خداوند، برآن شبها ده شب دیگر افزود، پس از سرآمدن چهل شب، تورات بر او نازل شد تا هادى آنروز قوم یهود باشد.اما بنى اسرائیل تا، چند روزى از حضرت موسى(علیه السلام)دور ماندند، دوباره دلشان بهانه ى بت گرفت. شیادى، سامرى نام، زر و زیورهاى آنان را گرفت و گوساله اى زرین ساخت، آنچنان که در شرایط مخصوصى، به تدبیر او، صداى گوساله از خود پخش مى کرد، آنگاه به مردم، که خردشان تنها در چشمشان بود گفت: این گوساله خداى موسى است، خداى شماست، باید آنرا بپرستید.‏مردم، از یاد بردند که خدا نمى تواند جسمى باشد که در مکان و زمان بگنجد، فراموش کردند که خدا مى باید هادى آنان باشد، غافل از همه ى تعالیم حضرت موسى(علیه السلام)، گوساله اى زرین را که دست ساخته ى سامرى بود و براى کسى نفع و ضررى نداشت، به خدایى پذیرفتند. توجه نداشتند که این بت ساخته ى سامرى براى آنان، تنها گوساله وار فریاد مى کشد و حال آنکه اگر ممکن بود خدا در میان مردم ظاهر شود به هدایت و راهنمایى آنان مى پرداخت و روشن است که از هدایت و راهنمایى تا فریادبیهوده،فاصله بسیار است.  و یهود، اینچنین گمراه شدند و به نصیحت هاى هارون(علیه السلام)،توجهی نکردند.وقتى که حضرت موسى(علیه السلام)بازگشت، و آن انحراف عظیم را دید، سخت افسرده دل گشت و آن مردم جاهل را سرزنش کرد.‏به سامرى فرمود: اینک بنگر که باخداى ساخته ى تو چه مى کنم، آن را مى سوزانم و خاکسترش را به دریا مى پاشم، که خداى واقعى شما، تنها خدایى است که با هر آنچه هست بینا و داناستوجز او خدایی نیست.و بدین گونه آن بت را درهم شکست و نابود ساخت.‏گفتار الهى حضرت موسى(علیه السلام)در دل یهودیان، چندان اثر نداشت، همواره بهانه مى جستند و پیمان شکنى مى کردند. اینان پس از حضرت موسى(علیه السلام)نیز کمتر به حق تسلیم شدند و به گفتار پیامبران و برگزیدگان خداوند. بى اعتنا ماندند. به آنان ستم ها کردند و گروهى از پیامبران را کشتند. حتّى در کتاب آسمانى خود نیز، دست بردند و آن را تحریف کردند و تورات را به صورت امروزى آن درآوردند که: ناکاملى هاى آن، به اندازه اى است که نمی توان آن را یک کتاب آسمانی دانست.    معجزات کلی حضرت موسی(ع)در قرآندر آیه 101 سوره اسراء تعبیر به 9 معجزه دارد‌: ((وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا مُوسَی‌َ تِسْع‌َ ءَایَـاَت‌ بَیِّنَـاَت که آن نه معجزه‌ عبارت است از: عصا، ید بیضا، طوفان‌های کوبنده ((فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِم‌ُ الطُّوفَان‌َ (اعراف‌/133)))، هجوم ملخ و قمّل(شپش یا یک نوع آفت نباتی‌) که بر زراعت‌ها و درختان آن‌ها مسلط گشت و آفت کشاورزی آنان شد ((وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّل))‌َ، و هجوم قورباغه ها که از رود نیل سر برآوردند و آن قدر تولید مثل کردند که زندگی مردم را قرین بدبختی و مشکلات فراوان کرد وَالضَّفَادِع‌َ، دم‌ یا ابتلای عمومی به خون دماغ شدن و یا به رنگ خون در آمدن رود نیل به طوری که نه برای شرب قابل استفاده بود و نه برای کشاورزی ((وَالدَّم‌َ ءَایَـَت‌ٍ مُّفَصَّلَـَت))‌،خشکسالی ((وَلَقَدْ أَخَذْنَآءَال‌َ فِرْعَوْن‌َ بِالسِّنِین (اعراف‌/130))) و کمبود انواع میوه (( و َنَقْص‌ٍ مِّن‌َ الثَّمَرَ َت‌ِ)). شایان ذکر است که معجزات حضرت موسی بیش از این نه تاست؛ از جمله‌: شکافته شدن دریا وغرق شدن فرعون و فرعونیان(بقره‌/50)، نزول مَن‌ّ و سلوی‌َ (بقره‌/57)، جدا شدن قسمتی از کوه وقرارگرفتن همچون سایبانی بالای سرآن‌ها (اعراف‌/171)، بازگشت حیات به مقتولی که قتل اومایه اختلاف بنی اسرائیل شده بود (بقره‌/ 73) ، و خارج شدن چشمه از سنگ(بقره/60)و… ولی سیاق آیه 101 سوره اسرأ نشان می‌دهد، معجزات و نشانه های نه ‌گانه در این آیه مربوط به هدایت و ارشاد فرعون و فرعونیان است.- منبع، پورتال آسمونی  http://www.asemooni.com/biography/religious/moses-prophet#ixzz3LlOabQ98


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: تاریخی , هدیه های آسمان , ,
تاریخ : شنبه 22 آذر 1393
نویسنده : شایان *****میثاق

موسی

מֹשֶׁה

 

نگاره‌ای از «موسی» بزرگترین پیامبر قوم یهود در حال تعلیم محتویات مکتوب بر روی دو لوح سنگی موسوم به ده فرمان. خوزه دی رِیبِرا (قرن ۱۷ میلادی، اسپانیا)

زادروز سدهٔ ۱۳ پیش از میلاد

سرزمین گشام، مصر

درگذشت فوریه یا مارس ۱۲۷۱ پیش از میلاد

کوه نیبو، موأب (در اردن امروزی)

ملیت بنی‌اسرائیل

لقب Moshe Rabbenu یعنی موسی رَبّی ما (در یهودیت)

پیامبر، پیش‌گو، قانون‌گذار (در مسیحیت)

پیامبر اولوالعزم، کلیم‌الله (در اسلام)

مذهب یهودیت

همسر صفورا

فرزندان گرشوم، الیصر

والدین پدر عمران پسر یصهر

مادر یوکابد

موسی از شخصیت‌های کتاب مقدس و نیز قرآن است. در نظر پیروان ادیان سامی (شامل یهودیت و مسیحیت و اسلام) وی از پیامبران بزرگ است و مطابق روایات سنّتی این دین‌ها، قوم بنی اسرائیل را از مصر بیرون برد.

 

در روایات سنّتی تبار وی چنین است: موسی پسر عمران پسر یصهر پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم. مادرش یوکابد دختر لاوی و خواهرش میریام (کُلثُم) بود. برادر بزرگ ترش هارون(آرون) نام داشت. بنا به روایت تورات و قرآن، مادر موسی او را در سبدی انداخته به رود نیل سپرد و همسر فرعون آسیه او را از آب گرفت. آسیه، فرعون را راضی کرد که موسی را به فرزندی بپذیرند و موسی در دربار فرعون رشد یافت. موسی به جرم کشتن یک قبطی تحت تعقیب قرار گرفت و به مدین رفت. در آن جا هشت سال به کاهن مدین که بنا به روایت مسلمانان، شعیب، نام داشت، خدمت کرد. آن گاه باصفورا(صپوراه) دختر شعیب ازدواج کرد. بنا به اعتقاد یهودیان[نیازمند منبع]، مسیحیان[نیازمند منبع]، مسلمانان[نیازمند منبع] در بازگشت از مدین، به موسی از سوی خدا وحی شد و او به پیامبری بنی اسرائیل برگزیده شد. موسی به همراهی برادرش هارون به نزد فرعون رفت و او را به یکتاپرستی فراخواند. موسی سه سال از هارون کوچکتر بود و در زمان سخن گفتن با فرعون در مصر هشتاد سال داشت،[۱] هم چنین موسی بنی اسرائیل را در خروج از مصر رهبری کرد. بنا به اعتقاد یهود، ده فرمان، در کوه طور به موسی الهام شد که پایه‌های شریعت قوم یهود را تشکیل می‌دهد. موسی در نزد مسلمانان به کلیم‌الله مشهور است و یکی از پنج پیامبر اولوالعزم به شمار می اید. بر اساس روایت تورات، موسی در زمان وفات صد و بیست سال داشت،[۲] پس از موسی بنا به فرمان خدا، یوشع بن نون از یاران بسیار نزدیک او زمامدار و رهبر بنی اسرائیل شد.[


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: تاریخی , هدیه های آسمان , ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید